آخرین مطالب

» نقد » مرده‌ی نو؛ داستان‌هایی که مزاحم یک‌دگرند؛ رضاخندان مهابادی

مرده‌ی نو؛ داستان‌هایی که مزاحم یک‌دگرند؛ رضاخندان مهابادی

مرده‌ی نو مجموعه‌ای شامل ده داستان کوتاه است. احمد درخشان نویسنده‌ی این مجموعه پیش‌تر کتاب تغییر مسیر بادها غدغن است را منتشر کرده بود. او با انتشار این مجموعه نشان داد که قصد دارد داستان‌نویسی را با جدیت دنبال کند. قصدی که بی‌تردید در کار هر نویسنده‌ای اثرگذار است و در سیر نوشتن باعث شناخت […]

مرده‌ی نو؛ داستان‌هایی که مزاحم یک‌دگرند؛ رضاخندان مهابادی

مرده‌ی نو مجموعه‌ای شامل ده داستان کوتاه است. احمد درخشان نویسنده‌ی این مجموعه پیش‌تر کتاب تغییر مسیر بادها غدغن است را منتشر کرده بود. او با انتشار این مجموعه نشان داد که قصد دارد داستان‌نویسی را با جدیت دنبال کند. قصدی که بی‌تردید در کار هر نویسنده‌ای اثرگذار است و در سیر نوشتن باعث شناخت بیشتر و بهتر نقص‌ها و کمبودها و رفع آنها و نیز تقویت و افزودن بر نقطه قوت‌ها می‌شود.
الاغ، اوراد فراموشی، مرده‌ی نو، چوب خط، پیچیده در سپیدار، بوی زهم آب، عکس دسته‌جمعی آقا و بانو، پیامک سفید، خوابیده زیر سطرها و چپ‌دست عناوین داستان‌های کتاب مرده‌ی نو هستند. دقت در نام داستان‌ها به خواننده می‌گوید که به احتمال بسیار مجموعه در چه فضایی سیر می‌کند. این احـتمال هنگامی کـه نـویسند‌ه‌ای بـا وسـواس نام‌های داستان‌هایش را انتخاب کرده است، بیشتر هم می‌شود. پس از بررسی فضا و مضامین داستان‌های این مجموعه می‌توان به این پرسش پاسخ داد که نام‌های انتخابی چه اندازه با فضای داستان‌ها هم‌خوانی دارند؟ ابتدا مروری کلی بر عناصر و ساختار داستان‌ها بیندازیم:
از ده داستان مجموعه‌ی مرده‌ی نو هشت تای آن را راوی اول شخص روایت کرده است و دو داستان را راوی سوم شخص. راوی اول شخص در هر هشت داستان شخصیت اصلی یا یکی از شخصیت‌های اصلی است..
جز دو داستان ( چوب خط و پیچیده در سپیدار) بقیه روایت‌های ذهنی‌اند.
فضای همه‌ی داستان‌ها آکنده از مسخ، مرگ و تباهی است. در همه داستان‌ها رابطه‌‌ی میان آدمها با خود و جهان پیرامونشان گسیخته می‌شود و اگر در یکی – دو داستان مرگ نیست حتما حرفش هست.
زبان داستان‌ها مستقیم، ساده و مشابه است.
ساختار هر ده داستان یکسان است. به این ترتیب که راوی از جایی مثلا از میان یا انتهای داستان آغاز می‌کند و سپس با رفت و برگشت میان اکنون و گذشته‌ی داستان روایت را تا پایان پیش می‌برد. فقط یک استثنا وجود دارد و آن داستان پیچیده در سپیدار است که از ابتدای ماجرا آغاز شده اما حتی این داستان نیز وقتی به ماجرای اصلی می‌رسد باز به شیوه رفت و برگشت میان اکنون و گذشته روایت شده است.
آدم‌های اصلی داستان شخصیت‌های مشابهی دارند. “شخصیت” در داستان چیزی جز پاسخ به “گره” داستان نیست. اگر بخواهیم شخصیت داستانی را بشناسیم باید بدانیم به گره‌ای که در داستان مربوط به او است چه پاسخی می‌دهد ، چگونه پاسخ می‌دهد و واکنشش چیست. مثلا شخصیت اصلی داستان اول (الاغ ) در مقابل “گره” ای که در مقابلش هست چه پاسخ و واکنشی دارد؟ تسلیم و تمکین. پس او شخصیتی منفعل است. اگر او برای حل معضل الاغ دست به اقدامی می‌زد و گره را با تلاش خود باز می‌کرد، حتی اگر، با وجود کوششی که به کار می‌برد، نتیجه‌ای نمی‌گرفت، شخصیتی فعال تلقی می‌شد. این را برای مثال گفتم. تمام شخصیت‌های اصلی داستان‌های این مجموعه آدم‌هایی منفعل، تسلیم شده و ذهن‌گرا هستند که البته با مضامین و درونمایه‌های داستان‌ها همخوانی دارند. اما این مورد در نظرم نیست نکته‌ی اصلی مشابهت زیاد آنهاست. این مشابهت‌ها نشان یکسانی و تکرار تکنیک‌هاست.حتی بی‌خواندن داستان‌های این مجموعه و به صرف دانستن این نوع مشابهت‌ها می‌توان نتیجه گرفت که نویسنده تکنیک‌هایی یکسان را به تکرار به کار برده است. برای نمونه تکنیک جابه‌جایی را در داستان‌ها دنبال می‌کنم: بسیاری وقت‌ها به ویژه در داستان‌های مدرن که روایت را خطی دنبال نمی‌کنند لازم می‌شود که نویسنده ماجرای داستان را در زمان، مکان یا وضعیتی دیگر دنبال کند مثلا از اکنونِ داستان به گذشته یا آینده برود (جابه‌جایی طولی یا عمودی) و یا از مکانی به مکان دیگر (جابجایی عرضی یا افقی). به این کار جابه‌جایی، و به روش و نحوه‌ی اجرای آن تکنیک جابه‌جایی گفته می‌شود . در داستان‌نویسی تکنیک‌های جابه‌جایی گوناگونی وجود دارد که بسته به ضرورت و نیاز داستان می‌توان از آنها بهره برد. تکنیک ‌های تداعی ، وضعیتی، ساده و مستقیم، از انواع روش‌های جابجایی‌اند.

(برگ هنر شماره ۸ ویژه بهرام صادقی)


برچسب ها : , ,
دسته بندی : نقد
ارسال دیدگاه