آخرین مطالب

» شعر » آدونیس؛ ترجمه محمد شریفی

آدونیس؛ ترجمه محمد شریفی

ادونیس در سال ۱۹۳۰ در روستای القصابین سوریه در خانواده‌ای علوی به دنیا آمد. او تحصیلات متوسطه را در ۱۹۴۹ پایان برد و در ۱۹۵۴ لیسانس فلسفه را از دانشگاه دمشق دریافت کرد. وی به علت فعالیت‌های سیاسی ماه‌های بسیاری را در حبس سپری کرد و سرانجام در سال ۱۹۵۶ به بیروت رفت و در […]

آدونیس؛ ترجمه محمد شریفی

ادونیس در سال ۱۹۳۰ در روستای القصابین سوریه در خانواده‌ای علوی به دنیا آمد. او تحصیلات متوسطه را در ۱۹۴۹ پایان برد و در ۱۹۵۴ لیسانس فلسفه را از دانشگاه دمشق دریافت کرد. وی به علت فعالیت‌های سیاسی ماه‌های بسیاری را در حبس سپری کرد و سرانجام در سال ۱۹۵۶ به بیروت رفت و در همان سال مجله شعر را بنیاد نهاد و خود سردبیری آن را به عهده گرفت، همچنین او در سال ۱۹۶۸ مجله مواقف را تاسیس کرد. آدونیس در سال ۱۹۷۳ دکترای ادبیات عرب را از دانشگاه سن ژوزف بیروت دریافت کرد و در دانشگاه‌های لبنان به تدریس پرداخت. او بارها نامزد جایزه نوبل ادبی شده است و از سال ۱۹۸۶ به عنوان نویسنده آزاد در پاریس در تبعید زندگی می‌کند. آدونیس به واسطه شناخت عمیق از فرهنگ و ادبیات عرب و همچنین آگاهی‌اش از ادبیات جهانی (به خصوص ادبیات فرانسه) و به مدد ذهنی فعال، پویا و نوآور در شاعری و نقد شعر جایگاهی ممتاز دارد و کمتر شاعر معاصری در جهان عرب مانند او در مباحث نظری شعر جستجو کرده و دغدغه نوگرایی داشته است.
جوایز:
جایزه ادبی گوته شهر فرانکفورت که ۵۰ هزار یورو ارزش دارد و هر سه سال یکبار اهدا می‌شود، در سال ۲۰۱۱ در تاریخ ۲۸ آگوست (۶ شهریور) همزمان با روز تولد یوهان ولفگانگ فون گوته شاعر و نویسنده بزرگ آلمان در کلیسای “پل” شهر فرانکفورت به “آدونیس” اهدا شد. از برندگان پیشین این جایزه می‌توان به مارسل رایش رانیسکی و پینا باوش اشاره کرد. از آدونیس در سال ۲۰۰۱ نیز با اهدای مدال گوته تقدیر شده بود.

پر کلاغ

۱
بی گل ها می آیم
بی کشتزاران
چیزی در ریگ ها یا بادها ندارم
چیزی در شکوه صبحگاه
جز خروش جوانی
که با آسمان جاری می شود.
و در پیشانی رسولانه ام
زمین فوج بی پایانی از پرندگان است.
بی فصل ها می آیم
بی گل ها و کشتزاران می آیم
با فواره ای از غبار در چشمانم،
رضایم از چشمان ام است.
عمرم را در انتظار کشتی ای می گذرانم
که فرو می رود در اعماق
گویی به رؤیاگری
یا به سَرتاتویی*
یا به رفتنی که
بازگشتی اش نیست.

۲
در سرطان سکوت،
تحت محاصره،
شعرهایم را بر خاک می نویسم
با پر کلاغ.
می دانم نوری بر پلک هایم نیست،
می دانم چیزی جز حکمتِ غبار نیست.
قوز می کنم با آفتاب در قهوه خانه
بر صندلی چوبی
کنار ته سیگارهای دور ریخته،
و انتظار می کشم
برای میعاد از یاد رفته ام.

۳
می خواهم زانو بزنم
استغاثه کنم
به درگاه جغدِ شکسته بال،
به درگاه اخگرهای بادها.
می خواهم استغاثه کنم
به درگاه ستارۀ سر در گم در آسمان،
به درگاه مرگ،
به درگاه طاعون.
می خواهم در بُخورَم بسوزم
در روزهای سپیدم،
در شعرها و دفترچه هایم،
درمرکب و دوات ام.
می خواهم استغاثه کنم
به درگاه هر چیزی که استغاثه نمی شناسد.

۴
بیروت در راه من طالع نشد،
بیروت شکوفه نداد،
بیروت که کشتزاران من در آن اند،
بیروت میوه نداد،
بیروت که بهارش بهارِ ریگ و ملخ هایی ست
که کشتزاران ام را اشغال می کنند.

تنها بدون گل ها یا فصل ها،
تنها با میوه ها،
از غروب خورشید تا طلوع آن،
بیروت را در می نوردم،
اما آن را نمی بینم،
در بیروت سکنی می گزینم،
اما آن را نمی بینم.
تنها با مِهر و میوه ها،
هم پای آفتاب،
رو سوی شهری دیگر
راه می کشم.


برچسب ها : , ,
دسته بندی : شعر
این‌ها را هم بخوانید:
ارسال دیدگاه